خوابیدن
یه روز بعدازظهر که خوابیده بودی شکار لحظه ها بود آخه نمیدونی چقدر خنده دار خوابیده بودی بابایی هم سریع ازت عکس گرفت بزرگتر که شدی فقط ببین و بخند ...
نویسنده :
مامان سمیه
12:10
اثرهنری کاردست امیرعباس
الهی من فدای اون نقاشی کشیدنت بشم نمیدونی با چه ذوق و شوقی نقاشی میکشی و رنگ میزنی اینم کار هنری تو ...
نویسنده :
مامان سمیه
12:07
امیرو بستنی
امیر مامان تو کلا خیلی به بستنی علاقه داری و روزانه حداقل یه بستنی رو باید بخوری تازه نوعشم خودت انتخاب میکنی که البته سلیقتم بد نیست و همیشه بستنی سالار و انتخاب میکنی ...
نویسنده :
مامان سمیه
15:20
پیش به سوی پیش دبستانی
گل مامان بعد از یه مدت دوری اونم بخاطر مشغلات زیاد اومدم با کلی عکس و خاطره خبر مهم اینه که تو اول مهر رفتی پیش دبستانی باورم نمیشد که تو اینقدر زود بزرگ بشی البته پیش یکاوایل نمیخواستی بری همش بهونه گیری میکردی عادت کرده بودی به خونه مامان جون و همش میخواستی اونجا باشی بخاطر اینکه رفت و اومدت هم راحت باشه اسمتو توی پیش دبستانی سلام که نزدیک خونمون بود ثبت نام کردی البته زیاد دلچسب من نبود و میخواستم یه جای بهتر ثبت نامت کنم ولی از اونجایی که بعضی وقتها مادرجون باید تو رو میبرد چاره ای نداشتم ولی حالا که سه ماه از سال گذشته علاقه ات بیشتر شده و دیگه بهونه گیری نمیکنی خیلی چیزای جدیدی هم یاد گرفتی کلی شعرو قصه و نقاشی اینم عکسای روز اول مد...
نویسنده :
مامان سمیه
15:07